وحید شالچی: چالش­ های سیاست فرهنگی غیرغرب در دورۀ معاصر

۲۶ آبان ۱۳۹۹ | ۰۳:۳۰ کد : ۱۳۳۶۵ دانشکده در رسانه
تعداد بازدید:۴۴۴
سخنرانی آنلاین از مجموعه سخنرانی‌های علمی مشترک دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علوم انسانی و اجتماعی سن‌پترزبورگ در زمینۀ سیاستگذاری فرهنگی
وحید شالچی: چالش­ های سیاست فرهنگی غیرغرب در دورۀ معاصر

 

سیاست‌گذاری در فرهنگ متأثر از مؤلفه‌های بنیادی است اما مسئله اصلی در سیاست‌گذاری فرهنگی به چالش‌های آن برمی‌گردد که به نظر در دوران معاصر بیشتر برجسته می‌نماید. دانشگاه علامه طباطبایی در سلسله نشست‌های تخصصی مشترک با دانشگاه سن‌پترزبورگ از این زاویه این مسئله را مورد توجه قرار داده است.

سخنرانی دوم از مجموعه سخنرانی‌های علمی مشترک دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علومانسانی و اجتماعی سن‌پترزبورگ در زمینۀ سیاستگذاری فرهنگی با سخنرانی وحید شالچی، معاون فرهنگی دانشگاه علامه‌طباطبایی، با عنوان «چالش­های سیاست فرهنگی غیرغرب در دورۀ معاصر»، چهارشنبه، ۱۴ آبان‌ماه، به صورت برخط (آنلاین) برگزار شد. استاد دانشگاه علامه طباطبایی در یک بحث جدی علمی به چالش‌های سیاست فرهنگی پرداخت که مشروح آن می‌تواند برای علاقه‌مندان این حوزه موضوعی شنیدنی باشد:

فرهنگ، امری تاریخی و جمعی است

درهم‌تنیدگی جهانی، با عنوان مفهوم «جهانی شدن»، افزایش یافته است. وضعیت فعلی جهانی‌شده که زیست جهان­‌ها را در ارتباط با یکدیگر قرار می‌دهد، در برگیرندۀ فرصت­‌ها و مخاطر‌ات متعدد است. نکتۀ مهم این است که تعامل‌ها و مواجه‌ها در سطح جهانی، وضعیتی ناعادلانه به وجود آورده که عمیقاً متأثر از اقتصاد سیاسی است.

به همین دلیل، هم انتشار فرهنگ و هم پذیرش فرهنگ تنها متأثر از منطق و میدان‌ فرهنگ صورت نمی­‌گیرد، بلکه متأثر از سیاست و اقتصاد است که سبب بازتولید نابرابری­ در عرصۀ سیاست و اقتصاد در سطح جهان می‌­شود. فرهنگ، امری تاریخی و جمعی است و همۀ ما در یکسری سنت‌های فرهنگی قرار گرفته‌­ایم.

باید بیندیشیم که میراث فرهنگی و سنت‌های فرهنگی متعدد چگونه می­‌توانند خودشان را در مقابل فرهنگ سرمایه‌داری و جهانی‌شدن حفظ کنند. مواجهه با این فرهنگ جهانی و حفظ فرهنگ خودی، مجموعه‌ای از واکنش‌ها را ایجاد می‌کند، که ما از سویی شاهد نوعی رادیکالیسم (رد هرگونه تبادل و تغییر) و در سوی دیگر شاهد نوعی خودباختگی هستیم. در معنایی دیگر، در هر دو سو، شاهد از بین رفتن و ضعیف شدن فرهنگ‌های تاریخی ملی و بومی هستیم؛ به طوری که میراث فرهنگی یک مردم از بین می‌رود و فرآیندهای معناآفرینی، انسجام اجتماعی و بازتولید فرهنگی دچار اختلال می‌شود.

سرمایه‌داری از خون مخالفان تغذیه می‌کند

هر دو سر این طیف، یعنی رادیکالیسم و خودباختگی، موجب بسط فرهنگ مک‌‌دونالدی (Macworld) می‌شود. اینجاست که پروبلماتیک[۱] قضیه خودش را نشان می­‌دهد. سرمایه­‌داری این ظرفیت را دارد که مقاومت مقابل خودش را در جهت تقویت خود به کار گیرد. سرمایه‌داری گاهی می‌تواند از خون مخالفان خودش تغذیه کند و همچنان که از خودباختگی در جهت تقویت خودش استفاده می‌کند، از رادیکالیسم هم می‌تواند در این زمینه استفاده کند.

گاهی اقدام‌های سیاست‌گذاران در این زمینه می‌تواند نتایجی خلاف انتظار آن‌ها را به همراه داشته باشد. از این جهت، هم وادادگی و سیاست‌های لیبرالی در جهان غیر غرب و هم سیاست‌های مقابله‌ای که بدون فکر باشد، می­‌توانند سبب از میان رفتن میراث تاریخی و فرهنگی شوند.

رادیکالیسم، غرب­‌گرایی را تشدید می‌کند

چه اشتباه‌‌هایی در مقابله با فرهنگ مک دونالدی می‌تواند نتیجه عکس به‌همراه داشته باشد؟ اشتباه اول، عدم تعادل میان میراث فرهنگی و فرهنگ معاصر است. هجوم فرهنگی فرهنگ مک‌دونالدی، باعث شده بسیاری از سیاست‌گذاران فرهنگی، در موضعی تدافعی، عمده تمرکز خودشان را صرف میراث فرهنگی کشور کنند. در حالی که پویایی فرهنگی در سطح ملی، معطوف بر حفظ تعادل، میان تمرکز بر جنبه‌های تاریخی از یک­سو و فرهنگ معاصر از سوی دیگر است.

اگر سیاست‌گذاران فرهنگی نتوانند نقطه تعادل مناسب را پیدا کنند، چهار چالش در این زمینه می‌تواند رُخ ‌دهد:

اول، استرلیزه کردن غیر واقعی گذشته؛

دوم، بی‌توجهی به نیازها و اقتضائات جدید؛

سوم، کم ­توجهی به سرزندگی‌ها، پویایی‌ها، تحول‌‌ها و چالش‌های فرهنگ معاصر؛

چهارم، بازنمایی کاریکاتورگونۀ میراث فرهنگی، به گونه‌ای که در میراث فرهنگی، برخی ابعاد خیلی برجسته می‌شوند و برخی ابعاد دیگر مورد غفلت قرار می‌گیرند.

اشتباه راهبردی دوم، عدم تعامل میان توجه به مسئله ملی و بین‌المللی است؛ این بدین معناست که اگر عرصۀ فرهنگ عمدتاً به شکل محصولات فرهنگی غیرملی درآید، در آن‌صورت ما با خطر الیناسیون فرهنگی (از خودبیگانگی فرهنگی) روبه‌رو می‌شویم. در مقابل هم اگر عرصۀ فرهنگ، به میراث فرهنگی و فرهنگ ملی محدود شود، ما با چالش‌های متعددی روبه‌رو می‌شویم.

چالش عمده‌ای که ایجاد می‌شود، محروم کردن عرصۀ فرهنگی از غنا و سرزندگی ناشی از تبادل‌‌ها با سایر ملل است؛

چالش دوم، عدم توانایی شهروندان آن کشور در تعامل مؤثر با فرهنگ‌های دیگر است؛

چالش سوم این است که شهروندان از تعامل با فرهنگ های غیر غربی هم، باز می‌مانند؛

چالش چهارم، اغراق در ارائۀ ایماژ (انگاره) مثبت ملی است، به گونه‌ای که در ذهن مردم محلی نسبت به اخبار مثبت، یک نوع تردید ایجاد خواهد شد؛

چالش پنجم، امکان شکل‌گیری نوعی رادیکالیسم در وجوهی همچون بنیادگرایی است که خود این بنیادگرایی می­‌تواند تشدید کنندۀ غرب‌گرایی باشد، امواجی از گذشته‌گرایی را شکل دهد و مدارای فرهنگی را به چالش ‌کشد.

تعادل فرهنگ ملی و خرده فرهنگ‌ها، حیاتی است

چالش بعدی، عدم تعادل میان فرهنگ ملی و خرده‌فرهنگ‌های محلی است. درون فرهنگ‌های ملی، تعددی از فرهنگ‌ها و هویت‌های محلی وجود دارد و گاهی سیاستگذاران‌‌‌ در توجه صرف به چالش به وجود آمده توسط فرهنگ مک‌دونالدی شدن، از توجه به فرهنگ داخلی غافل می‌شوند.

این بی‌اعتنایی به خرده فرهنگ‌های محلی باعث می‌شود نسبت مناسب میان تنوع فرهنگی درون یک ملت و انسجام ملی از دست رود. البته عدم تعادل فرهنگ ملی و خرده فرهنگ‌های محلی، چند پیامد و چالش دارد:

نخستین چالش آن، زوال تنوع فرهنگ­‌های داخلی است؛

دومین چالش، تبدیل شدن همین فرهنگ‌های متنوع محلی به فرهنگ‌های مقاومت در مقابل فرهنگ ملی است که نتیجۀ آن، تضعیف فرهنگ ملی، هم از بیرون و هم از درون این خرده فرهنگ‌های محلی است؛

سومین چالش، شکل‌گیری مجموعه‌ای از هویت‌های مقاومت، در مقابل فرهنگ ملی، در میان نیروهای اجتماعی مختلف است و پیامد آخر، ضعف بردباری فرهنگی و شکل‌گیری تنش و خشونت درون جامعه است؛

چالش چهارم موقعی شکل می‌گیرد که سیاست‌گذاران‌‌‌ فرهنگی، رقابت نابرابر بین فرهنگ ملی و فرهنگ مک‌دونالدی را می‌بینند و نقش دولت را افزایش می‌دهند. این تمرکز‌گرایی و دولتی‌‌شدن عرصۀ فرهنگ، میان بخش‌های غیرانتفاعی و غیردولتی انجام می‌شود و سبب بروکراتیزه شدن سیاست، اقدام‌‌ها و فعالیت‌های فرهنگی می‌شود. این کار نتیجه‌ای عکس به‌وجود می‌آورد و پیامدهای پیش‌بینی نشده‌ای را شکل می‌دهد که تعادل میان سیستم و زیست‌جهان را برهم می‌زند.

همین مسئله هم می‌تواند شش چالش جدی بعدی را شکل‌ دهد:

چالش اول، تمرکزگرایی و عدم انعطاف نسبت به تنوع‌‌ها و اقتضائات محلی است؛

چالش دوم، بوروکراتیزه شدن حوزۀ فرهنگ است؛

چالش سوم، کاهش سرزندگی و خلاقیت در حوزه فرهنگ است؛

چالش چهارم، عدم پیوند میان فعالیت‌های فرهنگی و اقتصاد است، به‌گونه‌ای که فعالیت‌های فرهنگی نمی‌توانند از یک منبع اقتصادی طبیعی برخوردار باشند و ما با وابستگی فزاینده به اعتبار‌‌های دولتی مواجه خواهیم شد؛

چالش پنجم، شکل‌گیری فرهنگ وابستگی و ناکارآمدی در سازمان‌های فرهنگی است و در نهایت شاهد ضعف تدریجی سازمان‌ها و نهادهای غیردولتی مولد فرهنگ در زیست‌جهان خواهیم بود.

 

پرسش و پاسخ | امکان شکل گیری فرهنگ مشترک وجود ندارد

در بخش پایانی این نشست، موسی عبدالهی، استادیار گروه زبان روسی دانشگاه علامه‌طباطبایی، سؤالات حاضران را از وحید شالچی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، پرسید که پاسخ‌های آن خواندنی است:

راهکار مقابله با فرهنگ مک‌دونالدی(Macworld) چیست؟

چند عامل در این زمینه موثر است؛ یکی توان اقتصادی آن کشور، دیگری جهت‌گیری‌های کلان سیاسی و علاوه بر این‌ها میراث تمدنی. نکته مهم دیگر، تعادل است، یعنی در تمام آن چهار چالش راهبردی که گفتم، اینکه تعادل و نقطۀ بهینه را پیدا کنیم، مهم و تعیین­‌کننده خواهد بود.

آیا امکان به وجود آمدن یک فرهنگ مشترک در جهان وجود دارد؟

اجازه دهید من قاطعانه بگویم خیر؛ به دو دلیل، یکی به این دلیل که مردم در مناطق مختلف جهان نیازها، تجربه‌‌ها و وضعیت متفاوتی دارند و چون فرهنگ، نحوۀ پاسخ دادن به این نیازها و اقتضائات است، نمی‌توان نیازها و اقتضائات مختلف را با یک فرهنگ پاسخ داد.

نکته دوم این است که، فرهنگ امری تاریخی است نه فردی، یعنی درست است که ما آن را حمل می‌کنیم و انتقال می‌دهیم، اما خاطر‌‌ه‌های گذشته و ایماژها، از کودکی نسل‌به‌نسل به ما منتقل می‌شود و ما نمی‌­توانیم این خاطره‌های تاریخی مختلف را ذیل یک خاطره تاریخی واحد گردآوری کنیم.

آیا می‌توان بحرانهای بینفرهنگی را از دوربین تفاوت‌های مذهبی دید؟

از نگاه بنده، تفاوت‌های مذهبی، عامل این وضعیت خون‌بار نیست. من گمان می‌کنم عامل این وضعیت خون‌بار، اقتصاد سیاسی است. چه در خاورمیانه که عمدۀ این خشونت‌ها در آنجا رخ می‌دهد و چه در جاهای دیگر، این اقتصاد سیاسی است که خودش را در قالب تعارض‌‌های مذهبی نشان می‌دهد.

آیا می‌توان از هژمونی در عرصۀ بین‌المللی فرار کرد؟

کشورهایی که اقتصادی قوی‌تر و سهم بیشتری از بازار جهانی دارند، می‌توانند فرهنگ خودشان را بهتر انتقال دهند اما چنین فرهنگی، به معنای فرهنگ بهتر و برتر نیست. نکتۀ دیگر این است که هرجا هژمونی وجود دارد، مقاومت نیز وجود دارد. هرجا گفتمانی وجود دارد، پادگفتمان نیز وجود دارد. تاریخ همیشه یکسان نمی‌ماند و همواره در فراز و فرود است. بسیاری از قدرت‌هایی که در حال حاضر هژمونیک هستند، در آینده می‌توانند هژمونیک نباشند.

آیا عقب‌نشینی در مقابل فرهنگ غیرخودی، می‌تواند به چندفرهنگیشدن جامعه بینجامد؟

به نظر من لزوماً اینگونه نیست، یعنی راه مواجهه با تنوع فرهنگی، عقب‌نشینی نیست بلکه مسیر آن، احترام است. ما باید سعی کنیم در عرصۀ فرهنگی، دیگری را به رسمیت بشناسیم. چندصدایی و چندآوایی را در متن فعالیت‌های فرهنگی گسترش دهیم، نه اینکه عقب‌­نشینی کنیم. ما باید دیگری را بپذیریم و بستر عادلانه‌ای برای بسط فرهنگ‌ها در جهان فراهم کنیم.

مصداق آن بوروکراسی‌­ای که اشاره کردید، کجاست؟ و در چه مواردی نمایان می شود؟

در انواع حوزه‌های فرهنگ. از آنجایی که بخشی از حوزه‌های فرهنگی نمی‌توانند منابع لازم را برای خودشان فراهم کنند، نیاز است که این منابع از جانب دولت فراهم شود. در اینجا، مسئلۀ مهم این است که این منابع چگونه با چه اهداف و نظام‌های ارزیابی توزیع می‌شوند. هم در زمینه‌های حقوقی و قانونی و هم در زمینه‌های اقتصادی، اینکه تخصیص منابع در حوزۀ فرهنگ با چه معیاری انجام می‌شود، بسیار مهم است.

منبع: عطنا

 

 


نظر شما :